ضمن پاسداشت خدمات تمام بزرگانِ این آب و خاک، و عرض احترام به پیشگاه ون و پیروانِ حضرت زرتشت(ع)، از آن جایی که این داستان» خطی باریک مابین تخیل و تاریخ است، قویاً توصیه می‌شود اطلاعات دقیق‌تر، از منابع موثق جستجو شود.

(آن‌چه گذشت: قسمت‌های ۱ | ۲ | ۳ | ۴ | ۵ | ۶)

سال ۵۲۱ پیش از میلاد، یک سال درگیری و سرکوب وسیع حامیان گِئومات (بردیای دروغین) کشور را صحنهٔ جنگ داخلی عظیمی کرده که تا پیش از این، تاریخ جهان به خود چنین چیزی را ندیده. بعد از ماه‌ها سرانجام محاصرهٔ پارس جواب داد؛ دروازه‌های شهر گشوده شد و نیروهای سرکوبگر توانستند خود را به پاسارگاد برسانند.

داریوش و همراهانش، بدون رعایت کردن تشریفات دربار و با اسب، به داخل کاخ اصلی یورش بردند؛ در راهروی مرکزی قرار گرفتند و با صدای رسا، طوری که در جای جایِ کاخ بپیچد، گفت:

۳ دسته می‌شویم، دو گروهِ یک و سه، مأمور حفاظت از ن دربار می‌شوید و نمی‌گذارید کم‌ترین مشکلی برای‌شان ایجاد شود و تمامِ احترامی که این ۳ سال از آنان دریغ شده را به ایشان باز می‌گردانید و حتی ملازمین‌شان را نیز محترم می‌شمارید. گروه دو هم با من برای دستگیری این دروغگوی بدکار، راهی می‌شوید!

[شمشیرش را بالا برده و همانند میدانِ جنگ فرمان حمله داد:] همهٔ گروه‌ها، به پیــــــش!

همان طور که انتظارش را داشت گِئومات نتوانسته بود از کاخ بگریزد و در کاخ اختصاصی پادشاه، به دام افتاد. به سرعت دستگیرش کرده و نزد داریوش آوردند؛ از اسب پیاده شد و مقابل غاصب سلطنت ایستاد. هر دو شمشیری که در کمر داشت (خودش و کمبوجیه) را درآورد و پس از لگد زدن به زانوی گِئومات گفت:

زانو بزن کاهِنِ کثیف! هوم، خوب است. [به شمشیری که در دست چپ داشت اشاره کرد و گفت:] حال این را خوب نگاه کن گِئوماتِ مُغ! این تیغِ بُران، از آن شاهنشاهی بود که تو به دروغ، جایگاهش را تصرف کردی و به وی، خیانت نمودی! از لحظه‌ای که ایشان درگذشتند از این شمشیر استفاده نکرده و با خود عهد بستم تو را با آن مجازات کرده و لجن‌زار پاسارگاد را با خون سیاهت، شسته و دوباره به کاخ تبدیلش کنم!

گِئومات نفس‌نفس‌ن گفت ول ولی من کا کاری انجام ندادم جناب داریوش به جُ جز اِطاااعت از فرمان شـ.» که داریوش اجازه نداد سخنی بگوید، با شمشیر دهانش را از هم شکافت و گفت لال شو مردکِ فرومایه!» و بعد پا بر سینه‌اش گذاشت و رو به یارانش ادامه داد:

با چشمان باز ببینید آقایان! این است نتیجهٔ دروغ! آن هم دروغی آغشته به خیانت! ننگ بر تو ای پَست‌ترینِ آدمیان، حرام‌ترینِ حرامیان و رذل‌ترینِ اراذل!

و سپس با دو پا بر روی دستان گِئومات ایستاد و با هر دو شمشیر، دستان و پاها و بعد، سرش را از تن جدا کرد و دستور داد:

مطابق خواستهٔ پادشاه دِلیرمان (کمبوجیهٔ بزرگ) بدنش را تک‌تکه کردم. حال پیکر ناپاکش را مقابل سگ‌های هار انداخته و هر آن چه از او ماند را هم سوزانده و خاکسترش را در دریای پارس (خلیج فارس) بریزید تا دیگر اثری از آثارش در زمین نماند! سنگ‌فرش این‌جا را هم خوب شسته و تطهیر کنید، خوش نداریم کثافتِ تنِ این جانورِ موذی بیش از این، پاسارگادِ مقدس را آلوده کند.

داریوش پس از سرکوب گِئومات و برقرار کردن امنیت نسبی در کشور، و در شرایطی که کشور بدون پادشاه به حال خود رها شده بود و به جهت مدیریتِ اوضاع، در جلسه‌ای با حضور سران ارتش و بانوان دربار، به شجره‌نامهٔ خانوادگی‌اش متوسل گشت و گفت:

حال که متأسفانه از شاهنشاهان پیشین، ولیعهدی نمانده تا عهده‌دار ادارهٔ این امپراتوری بزرگ باشد، من، شاهزاده داریوش هخامنشی» که جدی مشترک با کورش بزرگ داشته و هم‌چنین از نسلِ خاندانی هستم که همگی‌شان شاهِ بخش‌هایی از ایران بودند، و به موجب وظیفه‌ای که از جانب اهورامزدا و هم‌چنین روحِ بلندِ شاهنشاهانِ پیشین، بر گردهٔ خویش احساس می‌کنم، خود را جانشین کمبوجیه، و پادشاه بعدی ایران، اعلام می‌دارم. در پایان امید دارم که با حمایت‌های شما بزرگواران، شکوه و شوکتی که آن مُغِ ملعون به یغما برد، دوباره به شایستگی و زیبایی بر نامِ بزرگِ ایران، بنشیند.

و بدون هیچ مخالفتی از جانب اعضای حاضر در جمع به راحتی اعلام سلطنت، و چند روز بعد به سبکِ پیشینیانش تاج‌گذاری کرد و این چنین سوگند یاد نمود:

من! داریوش، شاهِ بزرگ، شاهِ شاهان، شاهِ پارس، شاهِ بابِل، فرعونِ مصر، شاهِ کشورها، فرزندِ ویشتاسپ و نوهٔ آرشام، از نسلِ آریارمنه، فرزندِ چیش‌پیش و نوهٔ هخامنش، هستم.

به خواست و در پیشگاه اهورامزدای دادگستر، و نیز در مقابلِ شما بزرگان و نیکانِ سرزمین‌های تحت حکمرانی شاهنشاهی ایران سوگند یاد می‌کنم که در حفظ، گسترش و برقراریِ امنیت و عدالت، در جای‌جای امپراتوری و نیز حراست از دستاوردهای شاهنشاهانِ پیشین (کمبوجیه و کورشِ بزرگ) و نیز خاندانِ وفادارم، از هیچ تلاشی فروگذاری نکرده و جانم را نیز هم‌چون همیشه مانند یک سرباز، ارزانیِ آن بدارم.

من! داریوش هخامنشی هستم! شاهِ ایران! شاهِ چهار گوشهٔ جهان!

و زین پس با نام داریوش شاه» شناخته شد.

مدت کوتاهی نگذشته بود و هنوز خبر پادشاهی‌اش را تمام مناطق امپراتوری دریافت نکرده بودند که محبوبیت گِئوماتِ مقتول، بلای جانِ سلطنتِ نو پای‌اش گشت به نحوی که جز در چند نقطه، بقیهٔ نواحی کشور داریوش را غاصب حکومت و قاتلِ بردیای حقیقی دانستند؛ و بدین سبب شورش‌های ۹ گانه‌ای توسط افرادی که خود را با پیشوندِ انقلابی» (انقلابیونِ عیلام، ماد، بابِل و.) معرفی می‌کردند، رخ داد که به یک سال سرکوب گستردهٔ خونین با قریب به ۲۱ هزار کشته و تعداد نامعلومی زندانی، ختم شد.

داریوش پس از تثبیت سلطنت و در نخستین اقدام، دو فرمان مهم را به طور هم‌زمان و به جهت نمایش اقتدارش، صادر کرد:

در مسیر بازگشت از مصر، بزرگی و سایهٔ بی‌منت این کوه که نامش بَغستان» (بیستون) است، ما را چنان تحت تأثیر قرار داد که بر آن شدیم پس از پایان شورش‌ها، اقدامات خویش را به صورت یک سنگ‌نبشته (کتیبه) بر روی آن، به یادگار بگذاریم تا مایهٔ عبرت‌آموزیِ آیندگان شود. به دو خطِ اَکَدی و عیلامی، و نیز خط جدیدِ پارسی ، بنویسید تا برای همگان قابل فهم و خوانش باشد. حتماً هم در ابتدای‌اش قید کنید ما نمی‌بخشیم آن کسی را که صداقتِ کلمات ما را زیر سوال ببرد! چون هیچ کلامی جز راستی و حقیقت، در سخن ما، راه ندارد! راستی» به حدی اهمیت دارد که همیشه آرزو و دعای‌مان تا پایان عمر و حتی بعد از مرگ این است که اهورامزدا این کشور را از لشکر دشمن، از خشکسالی و از دروغ پاس دارد».

به گمان ما پاسارگاد بهتر است به یک بنای مقدس تغییر ماهیت داده، چرا که آرامگاه دو پادشاه بزرگ ما، کورشِ بزرگ و کمبوجیهٔ جهان‌گیر را در خود جای داده. کاخ جدید را در دامنهٔ کوه مهر می‌سازیم، نامش را پارسه» (تخت جمشید) می‌گذاریم و غنی‌ترین شهر زیر آفتاب»(۱) می‌شود همان طور که امپراتوری ما، بزرگ‌ترین و غنی‌ترین حکومتِ تمام دوران‌هاست!

در خطوط ابتدایی کتیبه و پس از آن که خود، خاندان و سرزمین‌های تحت حاکمیت هخامنشیان را معرفی کرد، راویِ ماجرای قتل بردیای واقعی و شورشِ گِئوماتِ مُغ شد اما در بند یازدهم کتیبه، مرگ کمبوجیه را با عبارت به دستِ خود مُرد» روایت کرد. که آن هنگام با پرسشِ یکی از اطرافیان در خصوص معنای آن مواجه شد:

جسارت است سرورم اما آیا مقصود، خودکشی شاهنشاه است یا مرگ در اثر عقوبتِ اقدامات خودشان؟

که داریوش اخمِ غلیظی کرد، با لحنی تحکم‌آمیز ولی هم‌چنان با خونسردیِ کم‌نظیرش، گفت:

تاریخ همه چیز را نداند، بهتر است!

و بدین شکل پادشاهی که ما امروزه از او با نام داریوش بزرگ» یا داریوشِ جهاندار» و یا داریوش اول» یاد می‌کنیم، عنوانِ سومین (به عبارتی: چهارمین) شاهنشاه هخامنشی را از آن خود کرد و با روایتی مبهم، مرگ پادشاهی که زمانی سردار سپاهش بود را برای همیشه و تا به امروز، سر به مُهر نگاه داشت.

داریوش بعدها با همسران کمبوجیه، دختران کورش بزرگ و نیز شاهدخت پارمیس/پارمیدا (تنها فرزند بردیا) ازدواج کرد و بدین شکل خونِ کورش‌زادگان را در رگ فرزندانش جاری ساخت که این کار به تثبیت و افزایش مشروعیت خود و جانشینانش (خشایارشا، اردشیر و.) نزد نجیب‌زادگان و اشراف افزود و سلسلهٔ هخامنشیان از نسل او ادامه یافت.

برای دیدن تصاویر در اندازهٔ بزرگ‌تر بر روی آن‌ها کلیک کنید

 

سنگ‌نبشتهٔ بیستون» (بزرگ‌ترین و مهم‌ترین کتیبهٔ جهان باستان) در کرمانشاه امروزی، که داریوش را در ابعاد واقعی و در حالی که گِئومات زیر پای‌اش در حال تقلا کردن است و سایر شورشیان نیز به بند کشیده و منتظرِ اجرای حکم هستند، به تصویر کشیده شده

 

نمای واضح‌سازی شدهٔ اشخاصِ کتیبه

 

نقاشیِ نمای کلیِ سنگ‌نبشته و متن آن (تاریخ اثر: ۱۸۸۹ میلادی)

۱. وصفِ هرودوت» از تخت جمشید در زمان آبادانی (برگشت )

داستان «شاهزاده» (۷) | بیستون

داستان «شاهزاده» (۶) | غلاف

داریوش ,شاهِ ,نیز ,گِئومات ,پس ,کاخ ,و با ,و نیز ,پس از ,کرد و ,را در

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

همراز ثبت فعالیت های شورای دانش آموزی نمونه دولتی میرداماد شهرکرد ♥لحظه هاتو خوشبو کن♥ فراتر از کتاب در مقابل با ویروس کرونا دوستان و آشنایان و همکلاسی های خود را یاری کنیم پایگاه مطالب علمی تولید کننده شوینده های خودرو چت روم | چت | شهگل چت | مهگل چت | گل چت نمایندگی دوربین مداربسته داهوا نقاشی ساختمان-رنگ مولتی کالر-اجرای کناف